کلاس‌های ارشدم شروع شده و واحدها به هم ریخته. شرح اینکه واحدها چرا و به چه صورتی دل و روده‌شان به هم پیچیده را حوصله ندارم که بنویسم. امروز صبح که بلند شدم گفتم باید صبر کنم ببینم چه می‌شود. و بعد دلم می‌خواست دراز بکشم و همانجا دریا دریا گریه کنم و به بخت بد و اقبال کجم لعنت بفرستم که دانشجو نشدیم و نشدیم و زمانی شدیم که دنیا کن فی شده و همه چیز به هم ریخته!

 

فیلم hours را دیدم و قسم می‌خورم که اگر قرار بود روزی با یک همجنس زندگی مشترک را آغاز کنم، مریل استریپ انتخاب اولم می‌بود.
جولیان مور در فیلم بین دوراهی مرگ و زندگی مانده بود. مثل من. و مگر نه اینکه انتظار همان مرگ است؟ که هیچ چیزی پس از انتظار نیست؟


*
که غلغله‌‌ی آنسوی در زاده‌ی توهم توست نه انبوهی مهمانان.1
.
.
.
*
تنها خبر این است که در همین لحظه دارد اولین باران پاییزی می‌بارد و نور تابیده توی اتاق من و از گلودرد و بدن درد دیروز اثری نیست. 
خبر این است که باب هفتم گلستان سعدی هستم و فوسکا2 دارد خون‌ها می‌ریزد تا بفهمد که حتی پس از جاودانگی هم خبری نیست. حتی جاودانگی هم مشتش پوچ است و چیزی ندارد. جز ملال. 
هر لحظه که می‌گذرد به یاد جولیان مور در فیلم hours از خودم می‌پرسم تو بین دوراهی مرگ و زندگی کدام را انتخاب می‌کنی»؟


1.در آستانه/ احمد شاملو
2. همه می‌میرند/ سیمون دوبووار

عصرِ عظمت‌هایِ غول‌آسایِ عمارت‌ها و دروغ!*

هر چه رویید از پیِ محتاج رُست

دستگیره‌ی درِ دنیا را می‌چسبم

هم ,زندگی ,جاودانگی ,لحظه ,دوراهی ,فیلم ,به هم ,دوراهی مرگ ,مرگ و ,جاودانگی هم ,فیلم hours

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نمایندگی پاناسونیک دانلود روزانه روایات پراکنده نمایندگی آستان قدس رضوی شهرستان محمودآباد صدای برتر دانلود رایگان آهنگ با لینک مستقیم saved messages فلاور باکس اندروید تی وی تخصص