کیارستمی در اپیزود تنها میشویم» رادیو دیو گفته بود: با خیال، شما میتونی هر وقت که بخوای با هر کی که بخوای گفتگو کنی.». حالا هر بار که سرم را روی بالشم میگذارم و میخزم زیر پتوی نرم و گرمی که مامان تازه خریده، شروع میکنم در خیالم با تو حرف زدن، گلایه کردن، دعوایت کردن، کنجکاویت را برانگیختن و حتی دست رد به سینهات زدن.
بعد به خودم میآیم میبینم ساعت چهار عصر شده و من خسته تر از زمانی بودم که به رخت خواب آمدهام.
تو نقطه ضعف منی. نمیدانم چه کنم، چون همواره هستی. فقط دیشب در سریال this is us» جک داشت به پسرکوچولویش میگفت عروسک محبوبش دیگر نیست و رفته ولی بازهم چیزهایی میآیند که او دوستشان داشته باشد. باز هم آدم هایی پیدا میشوند که دوستشان داشته باشم. باز هم چیزهایی یا قلمروهایی پیدا میکنم که مال خودم باشند و با کسی قسمتشان نکنم. راستش را بخواهی همین الان هم دارمشان. اتاق روانکاوی ام. بولت ژورنالم. یادداشت های روزانه ام. پوشه سهام»م در لپتاپ،friendly fears»، im.najme» یا تمام کتابهای رشته نازنینم.
به اینها که فکر میکنم، حس میکنم کافی هستم. در این لحظه ساعت 5 و 13 دقیقهای که دارد غروب میشود در یک هوای برفی و سرد من کافی هستم.
راستی این روزها یک لطفی به خودم کردهام. خودم را از یک جدایی کُشنده نجات دادم! اشک ریختم و گفتم که چقدر از از دست دادنش میترسم. که چقدر در همه این مدت میخواستم از خودمان حرف بزنیم و طفره میرفتم. اینکه چقدر دلم برایش تنگ شده و پنج ساله درونم سه روز تمام گریه کرد. و حالا خیلی سبکترم. و جز خدایا شکرت نمیتوانم چیزی بگویم.
یک ویدئو هم برای دو تا از عزیزانم ساختهام که میگذارم همینجا. جدال با مرگ است. *
*گزارش به خاک یونان/ نی کازانتزاکیس
درباره این سایت